غزلی زیبا از محمد علی بهمنی
شبانه های مرا می شود سحر باشی
و می شود که از این نیز خوب تر باشی
تداوم من و دریا و آسمان با تو
همیشگی ست، اگر هم تو ، رهگذر باشی
نیازمند توام مثل زخم لب بسته
خوشاتر آنکه تو گه گاه نیشتر باشی
غروب و سوختن ابر و من تماشایی ست
ولی مباد تو اینگونه شعله ور باشی
ببین چه دلخوشی ساده ای،همینم بس
که یاد من، به هر اندازه مختصر باشی
دوباره جذبه به پرواز می دهد شعرم
کبوتران مرا گر تو بال و پر باشی
نگاه می کنی و من ز شوق، می میرم
همیشه بهر من ای چشم، خوش خبر باشی
من عاشق خطری با توام_ خوشا آن روز
که بی دریغ تو هم، عاشق خطر باشی